فرشته به زمین آمد و از دیدن آن همه فرشته بی بال تعجب کرد. او هر که را که می دید، به یاد می آورد. زیرا او را قبلا در بهشت دیده بود. اما نفهمید چرا این فرشته ها برای پس گرفتن بالهایشان به بهشت بر نمی گردند.
روزها گذشت و با گذشت هر روز فرشته چیزی را از یاد برد. و روزی رسید که فرشته دیگر چیزی از آن گذشته دور و زیبا به یاد نمی آورد؛ نه بالش را و نه قولش را.
فرشته فراموش کرد. فرشته در زمین ماند. فرشته هرگز به بهشت برنگشت...